
«ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند.» ... به نام خداوند لوح و قلم - حقیقت نگار وجود و عدم - خدایی که داننده ی رازهاست - نخستین سرآغاز آغازهاست ... وبگاه پیک ایران با محوریت موضوعات مختلف در شبکه های اجتماعی بنا شده و هدف اصلی آن اشتراک گزاری اطلاعات برای استفاده شما عزیزان میباشد. ... مرحبا ای پیکِ مشتاقان بگو پیغام دوست / تا کنم جان از سرِ رَغبت فدای نام دوست! حافظ
تبادل لینک هوشمند
ابتدا ما را با عنوان پایگاه رسانه ای پیک و آدرس peykiran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته.
در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
حضرت عيسي (عليه السلام) به همراهي مردي سياحت مي كرد ، پس از مدتي راه رفتن گرسنه شدند و به دهكده اي رسيدند . عيسي عليه السلام به آن مرد گفت : برو ناني تهيه كن و خود مشغول نماز شد .
آن مرد رفت و سه عدد نان تهيه كرد و بازگشت ، اما مقداري صبر كرد تا نماز عيسي عليه السلام پايان پذيرد . چون نماز طول كشيد يك دانه نان را خورد . حضرت عيسي عليه السلام سوال كرد نان سه عدد بوده ؟ گفت : نه همين دو عدد بوده است .
مقداري بعد از غذا راه پيمودند و به دسته آهويي برخوردند ، عيسي عليه السلام يكي از آهوان را نزد خود خواند و آن را ذبح كرده و خوردند .
بعد از خوردن عيسي فرمود : به اذن خدا اي آهو حركت كن ، آهو زنده شد و حركت كرد . آن مرد در شگفت شد و سبحان الله گفت : عيسي عليه السلام فرمود : ترا سوگند مي دهم به حق آن كسي كه اين نشانه قدرت را براي تو آشكار كرد بگو نان سوم چه شد ؟ گفت : دو عدد بيشتر نبوده است !
دو مرتبه به راه افتادند و نزديك دهكده بزرگي رسيدند و به سه خشت طلا كه افتاده بود برخورد كردند . آن مرد گفت : اينجا ثروت زيادي است ! فرمود : آري يك خشت از تو ، يكي از من ، خشت سوم را اختصاص مي دهم به كسي كه نان سوم را برداشته ، آن مرد حريص گفت : من نان سومي را خوردم .
عيسي عليه السلام از او جدا گرديد و فرمود : هر سه خشت طلا مال تو باشد .
آن مرد كنار خشت طلا نشسته بود و به فكر استفاده و بردن آنها بود كه سه نفر از آنها عبور نمودند و او را با خشت طلا ديدند .
همسفر عيسي را كشته و طلاها را برداشتند ، چون گرسنه بودند قرار بر اين گذاشتند يكي از آن سه نفر از دهكده مجاور ناني تهيه كند تا بخورند . شخصي كه براي آن آوردن رفت با خود گفت : نان ها را مسموم كنم ، تا آن دو نفر رفيقش پس از خوردن بميرند و طلاها را تصاحب كند .
آن دو نفر هم عهد شدند كه رفيق خود را پس از برگشتن بكشند و خشت طلا را بين خود تقسيم كنند . هنگامي كه نان را آورد آن دو نفر او را كشته و خود با خاطري آسوده به خوردن نانها مشغول شدند .
چيزي نگذشت كه آنها بر اثر مسموم بودن نان مردند . حضرت عيسي عليه السلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا مرده ديد و فرمود : (اين طور دنيا با اهلش رفتار مي كند . )
پند تاريخ 2/124 - انوار نعمانيه ص 353.
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 95
بازدید ماه : 209
بازدید کل : 58561
تعداد مطالب : 1264
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1