
«ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند.» ... به نام خداوند لوح و قلم - حقیقت نگار وجود و عدم - خدایی که داننده ی رازهاست - نخستین سرآغاز آغازهاست ... وبگاه پیک ایران با محوریت موضوعات مختلف در شبکه های اجتماعی بنا شده و هدف اصلی آن اشتراک گزاری اطلاعات برای استفاده شما عزیزان میباشد. ... مرحبا ای پیکِ مشتاقان بگو پیغام دوست / تا کنم جان از سرِ رَغبت فدای نام دوست! حافظ
تبادل لینک هوشمند
ابتدا ما را با عنوان پایگاه رسانه ای پیک و آدرس peykiran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته.
در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
1_ اومده بود مرخصي بگيره ، يه نگاهي بهش کرد ، گفت : " ميخواي بري ازدواج کني ؟ "
گفت :
" بله ميخوام برم خواستگاري "
- خب بيا خواهر منو بگير !
گفت :
" جدي ميگي آقا مهدي " - به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو !
اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود !
به خانوادش گفته بود :
" فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير ، زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد ! بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده!
پرسيده بود :
" چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من ! "
گفته بودن :
" بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه !! "
شهید مهدی زین الدین
2_ﻫﻮﺍ ﺧﯿـﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﺑــﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺑﻠﻨــﺪﮔﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻧــﺪ ﺟﻤﻊ ﺑﺸﯿـﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺗﺪﺍﺭﮐﺎﺕ ﻭ ﭘﺘــﻮ ﺑﮕﯿــﺮﯾﺪ.
ﻓﺮﻣﺎﻧــﺪﻩﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨــﺪ ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ ﺳﺮﺩﺷﻪ ؟
ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧــﺪ : ﺩﺷﻤــﻦ !
ﮔﻔﺖ : ﺍﺣﺴﻨﺖ، ﺍﺣﺴﻨﺖ. ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽﺷﻪ ﻫﯿــﭻ ﮐﺪوﻡ ﺳﺮﺩﺗوﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺮﯾــﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎتوﻥ ، ﭘﺘــﻮ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﯿــﺪﻩ
3_ یه روزیکی ازرزمنده ها دیر به صبحگاه رسید، فرمانده برای اینکه رزمنده بسیجی را تنبیه کنه،گفت؛ باید در2 دقیقه 150تا صلوات بفرستی، بسیجی دید نمیشه ولی کم نیاورد، رو کرد به گردان وگفت ؛ کل گردان صلوات! کل گردان که 400 نفر بود صلوات فرستادند؛ بعد بسیجی به فرمانده میگه 150تا برا امروز، بقیش بمونه دیگه ایشالله برا فردا!!
راستی دقت کردی میشه خندید
بدون غیبت و تمسخر و ...!!!!
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 90
بازدید هفته : 194
بازدید ماه : 346
بازدید کل : 59253
تعداد مطالب : 1264
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1