خواهرم❗️قدر بدان...

خواهرم❗️قدر بدان...
چادرت ارثیه زهرا بود...
یادگاری که سر زینب بود...
و
پدر و هر دوبرادر
همه حساس به آن چادر خاکی بودند....

 تا علی ضربت خورد
گفت زینب گل بابا...
علی و آل علی
به فدای تو و این چادر تو...
نگذاری که بیفتد به زمین...

تا حسن شد جگرش پاره به جامی از زهر...
گفت:خواهر!
به همان لحظه مادر که زمین خورد قسم
چادر از دست نده...
.
 و گمانم که حسین
وسط معرکه کرب وبلا...
یک نگاهش به سوی لشکر دشمن...
و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده...
هر نگاهی که به خواهر می کرد`
چادرش را می دید...
فکر و ذکرش و خیالش
همه می شد راحت
به گمانم وسط آن گودال...
نگران حرم و چادر زینب بوده...
همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو...
زینبم تو حواست باشد...
.
اینک اما امروز❗️
خواهرم!
از همان روز نخست...
سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود...
این همه خون جگرها...
این همه نیزه و سرها...
همه رفتند که تو
بشوی چادری و زهرایی
وارث چادر زینب نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی❓



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 5 تير 1394برچسب:, | 19:46 | نويسنده : Shabgard |