محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"!!

در عصر حضرت سليمان(ع)نبى،پرنده اى براى نوشيدن اب بسمت بركه اى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه ديد،پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از ان بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد،اينبار مردى را با محاسن بلندوآراسته ديد كه براى نوشيدن آب به ان بركه مراجعه نموده. پرنده با خود انديشيد كه:
 اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او ازارى بمن متصور نيست.
 پس نزديك شد و ان مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد. شكايت نزد حضرت سليمان برد.
 حضرت ان مرد را احضار،محاكمه و به قصاص محكوم نموده ودستور به كور كردن چشم داد.
 ان پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت؛"چشم اين مرد هيچ آزارى بمن نرساند،بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتراست اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 4 تير 1394برچسب:, | 17:29 | نويسنده : Shabgard |