بارالها…
از كوي تو بيرون نشود
 پاي خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه براني،
چه بخواني…
 چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
 نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 3:39 | نويسنده : Shabgard |

قانون يکم:
 به شما جسمي داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيدکه در طول زندگي در دنياي خاکي با شماست.

قانون دوم:
در مدرسه اي غير رسمي وتمام وقت نام نويسي کرده ايد که زندگي نام دارد.

...

...

...



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 3:38 | نويسنده : Shabgard |

شب‌های ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند یا برای تفریح است یا برای بچه‌ها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید.

افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. آدم افطار حقیقی را با خدا می‌کند. افطار حقیقی که خوردن نیست.ابعث حیا، آن افطار است.

به قرآن نگاه کنید. با اینکه اصلا ساکت نشسته اید. این خیلی قیمتی است.

رمضان مبارک. اللهم عجل الولیک الفرج آمین



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 3:37 | نويسنده : Shabgard |

اصلا این ماه عجب حال و هوایی دارد
رمضان در دلِ خود کرب و بلایی دارد

کامِ خشکیده و لب های ترَک خورده ی ما
در تبِ روضه ی تو شور و نوایی دارد

پای سجّاده ی اِحیا و مناجات و سحر
جز ولای تو دلِ ما چه دعایی دارد؟

بار ها عهد شکستیم و تو با ما ماندی
چه کسی جز تو چنین مهر و وفایی دارد؟

مال و جان؟... همسر و فرزند؟... قبول است آقا
کربلایی شدنِ ما چه بهایی دارد؟

دست می گیرد و دل می برد و می بخشد
این حسین کسیت که این گونه عطایی دارد

دلمان لک زده یک بار زیارت برویم
دلِ غمدیده ی ما نیز خدایی دارد

با لبِ تشنه و در گرمی ظهرِ رمضان
بردنِ نامِ تو آقا چه صفایی دارد



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 3:37 | نويسنده : Shabgard |

اويس قرنی شتربانى مى كرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز از مادر اجازه خواست كه براى زيارت پيامبر (ص) به مدينه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنكه بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى . اويس حركت كرد وقتى به خانه پيامبر (ص) رسيد اتفاقا ايشان هم تشريف نداشتند. ناچار اويس بعد از يكى دو ساعت توقف پيامبر (ص) را نديده به يمن مراجعت كرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسيد اين نور كيست كه در اين خانه تابيده ؟ گفتند شتربانى كه اويس نام داشت به اينجا رسيد و بازگشت . فرمود آرى اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت .
درباره چنين شخصى پيامبر (ص) مى فرمايد "يفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن " نسيم بهشت از جانب يمن و قرن مى وزد چه بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى (التعريف لكنز الكراجكى و قرة العين)



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 3:36 | نويسنده : Shabgard |